انسان شناسی و عدالت در شرح نهج البلاغه علامه جعفری
حسن توسلی
مختصری از زندگی علامه جعفری
مرحوم علامه محمدتقی جعفری رحمه الله در حوزه نهجالبلاغه پژوهی، یک دوره مبسوط ترجمه به همراه تفسیر و شرح این کتاب شریف، قدسی و تمدن ساز را به سرانجام رسانده است و علیرغم اینکه این دوره به بیستوهفت جلد رسیده، اما نتوانسته است که بهصورت کامل همه کلمات، خطبهها و پیامها و نامههای آن حضرت را پوشش دهد و با وجود زحمات و تلاش علمی این مرد بزرگ و استفاده از لحظهلحظههای عمر با برکت خود در راستای ترویج فرهنگ اهلالبیت علیهم السلام ، عمر ایشان را در به سرانجام رساندن این دوره ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه یاری نداد.
بااینوجود، باید اذعان کرد که شرح نهجالبلاغه مرحوم علامه جعفری دارای ویژگی خاصی است. گستره پژوهش در این دوره شرح و تفسیر، از فلسفه تا سياست، از عرفان تا اديان، از اخلاق پژوهي تا جامعهشناسی و روانشناسی، ادبيات و شعر و متدولوژي، دايرﺓالمعارف هوشمندانهای را در پيش ديد اهل نظر و مطالعه قرار داده كه میتوانند پاسخ بسياري از سؤالات خود را در آن بيابند و با مباحث معرفتشناسی، ارزششناسی، هستیشناسی و انسانشناسی که چارچوب اندیشه دینی را شکل و سامان میدهد، آشنايي حاصل كنند. لذا برای اهل نظر این دوره شرح و تفسیر، یکی از مهمترین منابع جهت فهم معارف دینی و چارچوبهای نظری دین اسلام بر اساس مکتب اهلالبیت علیهم السلام ، بر اساس فهم و استنباط یکی از استوانههای حکمت اسلامی معاصر، مرحوم علامه محمدتقی جعفری است. مرحوم علامه جعفری شخصیتی ذو ابعاد داشت. جامعیت ایشان در حوزه معقول و منقول در ساحت علوم اسلامی و همچنین آشنایی با بسیاری از رشتههای آکادمیک علوم انسانی مانند جامعهشناسی، علوم سیاسی، روانشناسی و فلسفه غرب (فلسفه هنر، فلسفه اخلاق، فلسفه دین، متافیزیک و...) از ایشان چهرهای خاص در میان فرهیختگان حوزوی ساخته و البته که باید نگاه ایشان به سخنان مولای مؤمنان علی علیه السلام در نهجالبلاغه با دیگران فرق داشته باشد.
این حکیم فرزانه بیش از صد جلد کتاب به رشته تحریر درآورده و آراء بدیع و منحصربهفردی در حوزههای گوناگون علوم انسانی نیز دارد؛ اما متأسفانه آنگونه که باید مورد اقبال و توجه اندیشمندان قرار نگرفته است. بر این اساس در این یادداشت کوتاه، تلاش میکنیم که بهصورت موضوعی، یعنی انسانشناسی عدالت، به معرفی یکی از مهمترین تألیفات وی، یعنی ترجمه، شرح و تفسیر نهجالبلاغه بپردازیم. این دوره شرح و تفسیر با شروح و تفاسیر کلاسیک از نهجالبلاغه که قبل از وی صورت گرفته است، تفاوتهای عمدهای دارد. سوای از خصوصیات خاص این دوره شرح و تفسیر نهجالبلاغه، باید اذعان کرد که در مورد شخصیت مولای متقیان علی علیه السلام هرچند کارهای پژوهشی و علمی فراوانی صورت گرفته، تقریباً فراوان است و کارهای جدیای را در این خصوص میتوان نام برد؛ اما با همه این اوصاف هنوز مهمترین قسمت کار در این مورد که همان کاربردی کردن کمیت و کیفیت زندگی آن حضرت و دیگر معصومین علیهم السلام در زندگی انسان قرن بیست یکم است، باقیمانده و این همان بخش از وظیفه پژوهشگران و محققان معارف اسلامی معاصر است که باید تأمل و دقت و تلاش بیشتری روی آن صورت گیرد.
به جرئت میتوان گفت که علیرغم همه کارهای علمی و پژوهشیای که تاکنون حول شخصیت آن امام همام صورت گرفته است؛ امّا سبک و روشی در ارتباط با نحوه ورود و نحوه استفاده و کاربردی کردن ویژگیهای شخصیتی، افکار، احساسات، رفتار، اعمال و در یک نگاه، سبک زندگی آن حضرت، برای مؤمنان عصر حاضر تعریف نشده و بهعبارتدیگر، ترجمانی از زندگی مولای متقیان و دیگر اسوههای دینی را برای زندگی انسانی که در فضای سردرگمی میان سنت، مدرنیته و پسامدرنیته در جولان است و گرفتار نیهیلیسم و بیهویتی، صورت نگرفته است. شاید بتوان گفت که مهمترین ویژگی دوره شرح و تفسیر نهجالبلاغه علامه محمدتقی جعفری، اهتمام به این قسمت از کار است که در دیگر شروح و تفاسیر قبل از وی از این امر مهم غفلت صورت گرفته است. اینکه مرحوم علامه اینگونه به حقایق قرآنی و آموزههای انسانساز و تمدن ساز اهلالبیت علیهم السلام نظر میافکنند، شاید به جهت همین شخصیت ذو ابعاد وی و آشنایی وی با مبانی اندیشه مدرن و وقوف وی بر پیامدهای مثبت و منفی مدرنیته در جوامع دینی است. علامه جعفری ازجمله علمایی است که بهشدت ذوب در مولای متقیان علی علیه السلام شده او را نماینده تام تمام «حیات معقول» میداند. وی در مورد علی علیه السلام میگوید:
«آری، بدون مبالغه و تأثرات از احساسات لذت بار ولی بیاساس و زودگذر، باکمال صراحت و جدیت میگوییم: طرز تفکرات و رفتار اميرالمؤمنين علیه السلام در ارتباطات چهارگانه: 1- ارتباط انسان با خويشتن 2- ارتباط انسان با خدا 3- ارتباط انسان با جهان هستي 4- ارتباط انسان با همنوع خود، از بهترين دلايل اثبات هدفدار بودن هستي و انسان است؛ هدفي كه بالاتر از لذايذ و امتيازات زندگي مادي آدمي است.جامعهای كه شخصيتي مانند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب علیه السلام را كه همه گفتارها و كردارها و اندیشههایش حقّ بوده، جدی نگيرد و موجودیت خود را بهوسیله تعليم و تربيت او تكامل نبخشد، بديهي است با چه نتايجي مواجه خواهد گشت. اگر بشریت با اين قيافه ملكوتي از نزديك آشنا بود و از تعليم و تربيت او برخوردار میشد، امروزه كمال او به كجا رسيده بود؟»
این پرسش علامه جعفری که «بشریت امروز به کجا رسیده است؟» هنوز هم به قوت خود پابرجاست. این پرسش حیاتی نهتنها پیش روی جوامع غیردینی و غیر اسلامی است؛ بلکه با توجه به نشانههای بارز فقر فرهنگی و میل به خشونتطلبی در جوامع اسلامی، پیش روی ما نیز هست. ما کسانی هستیم که با صدها استدلال کلامی و تاریخی و منطقی در برتری و فضیلت و اسوه بودن پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام آشنا هستیم ولی درعینحال در زندگی روزمره خود و در تعاملات اجتماعی، کمترین وجهی از ابعاد شخصیتی آنان در زندگی ما مشاهده نمیشود. آیا این بدین سبب نیست که هنوز الگوی و سبک زدگی آنان را قابلهضم و دسترسپذیر برای علاقهمندان نمیدانیم و یا اگر میدانیم، نتوانستهایم در این خصوص گام برداریم؟ گرفتار کلیات و انتزاعیات شدن باعث شده که در خصوص اتفاقات و مسائل زندگی روزمره برای همین انسان گوشت و پوستواستخوان دار دمدستی و کوچهبازاری، نتوانیم راهحلی پیدا کنیم. اینکه باوجود هرگونه شغل و حرفهای و با هرگونه سطح سواد و دانشی، چگونه در یک جامعه دینی بتوانند در مواجهه با مشکلات و سختیهای اقتصادی، سیاسی و ...آرامش خود را حفظ کرده و نشاط و شادابی دینی خود را حفظ کنند. شاید یکی از علل اقبال به جریانات «معنوی سکولار» مانند مدیتیشن و یوگا و امثالهم در میان نسل جدید و جوان جوامع اسلامی بهخصوص کشور ایران، همین عدم وجود راهحل انضمامی- نه سخنان انتزاعی زیبای وحدت وجودی- برای اینگونه افراد در ایجاد رضایت و آرامش معنوی است.
حقیقت انسان
چیستی حقيقت انسان، يكى از مهمترین مباحث فلسفى است كه از گذشته بسيار دور تاكنون مورد مداقّه و مناقشه ارباب حکمت و فلسفه بوده و دیدگاههای مختلفی در مورد آن ابراز شده است. بدیهی است كه كميت و كيفيت و توجيه و بهرهبرداری از خويشتن، رابطه مستقيم با كميت و كيفيت درك و شناخت انسان از خويشتن دارد. هنگامیکه يك فرد يا يك جامعه اطلاعى از امكانات و استعدادهاى خود ندارد، هم ازنظر معرفت و هم از ديدگاه عمل نمی تواند از روى محاسبه منطقى با خويشتن رفتار كند، لذا هدفگيرى هايش بی اساس و چشماندازهایش تصادفى بوده درنتیجه اعمال او مبهم و تحت تأثير عوامل جبرى و شبه جبرى قرار خواهد گرفت. اگر جريان حيات فرد يا جامعه به این منوال بوده باشد، نابودى و اضمحلال آن حتمى است اگرچه نمود و صورتى از زندگى داشته باشد.[1]
امیرالمؤمنین مىفرمايد:
«هلك امرؤ لم يعرف قدره.»[2]
ترجمه: (هلاك شد انسانى كه قدر خود را نشناخت.)
علامه جعفری در توضیح این بیان شریف امام علی علیه السلام چنین میفرمایند که:
«مقصود از قدر يك مفهوم عام است كه شامل موجوديت تكوينى و فعالیتهای ارزشى و غيره میباشد. زيرا چنين حياتى از داشتن روح يا روان آگاه و مسلط بر شئون زندگى محروم است، در اين صورت حيات مانند ديگر پديدههاى جمادى و نباتى و حيوانى دستخوش عوامل خارج از خود می باشد و همینکه حيات انسانى چنين وضعى را پيدا كرد، اگرچه موجوديتى از خود نشان می دهد ولى اين موجوديت غیرمستقل و ناآگاه، موجوديت يك انسان داراى روح نيست.»[3]
در منابع اسلامى چه در قرآن مجيد و چه در احاديث معتبر، لزوم خودشناسی شدیداً مورد تأكيد قرار گرفته است. در آياتى از قرآن مجيد لزوم شناخت خويشتن و خودسازی چنين آمده است كه:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»[4]
ترجمه: (اى مردمى كه ايمان آوردهايد، بر شما باد نفس خودتان شناخت و ساختن و حفظ آن از عوامل تباهکننده و هنگامیکه شما هدايت شديد، كسى كه گمراه شده است به شما ضررى نخواهد زد.)
«سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ»[5]
ترجمه: (ما آيات خود را در جهان برونذاتی و نفس هاى آنان به آنان نشان خواهيم داد.)
«وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ. وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»[6]
ترجمه: (و در روى زمين آياتى است براى مردمى كه از يقين برخوردارند و براى شما آياتى است در نفس هاى خودتان آيا نمی بينيد.)
آيات فوق هم ضرورت شناخت خويشتن را مورد تأكيد قرار می دهند و هم ساختن آن را. آيه اول دستور صريح به ارشاد و ساختن خويشتن می دهد و انسان را از وسوسهانگیزی آن كسانى كه به گمراهى افتادهاند، بر حذر مىدارد. آيه چنين دستور می دهد كه شما در شناخت و ساختن خويشتن كوشا باشيد و ضلالت و تباهى هیچکس نبايد سد راه خودسازى شما باشد. احاديثى كه در شناخت خويشتن آمده است، فوق حد تواتر است. ما فقط بهعنوان نمونه برخى از آنها را متذكر می شويم:
«من عرف نفسه فقد عرف ربّه.»[7]
ترجمه: (كسى كه خود را شناخت، قطعاً خدايش را شناخته است.)
2-«نظر النّفس للنّفس، العناية بصلاح النّفس»[8]
ترجمه: (نظر و شناسایی نفس درباره خويشتن، اهميت دادن به صلاح نفس است.)
3-«نال الفوز الأكبر من ظفر بمعرفة النّفس»[9]
ترجمه: (به رستگارى بزرگتری نائل شد كسى كه به معرفت نفس پيروز گشت.)
انسان شناسی در نهج البلاغه
مكاتب معمولى و ديگر عظماى انديشه، انسان را در آن قلمرو محدود و بسته می شناسند و معرفى می كنند كه با عوامل جبرى محيط و تاريخ و قوانين مقرّرِ و خودخواهیها قالبگیری می شود و چند روزى در صحنه ساخته شده عوامل مزبور به بازيگرى خود دلخوش می دارد و با تحمل هزاران رنج و شكست از صحنه خارج مىشود و رهسپار زیرخاک تيره می گردد.
اين انسان مورد شناخت و معرفى مكتب ها و متفكران معمولى، همواره در ميان گذشته معدوم و آينده مجهول، چشم به دهان مكتب ها و متفكران، ديده از اين زندگانى می بندد. اگر خيلى شانس داشته باشد و انبوه گردوغبار تاريخ چهرهاش را نپوشاند، می تواند موضوع تحقيقات حرف هاى براى مورخين بوده يا مانند جنازه اى بی صاحب مورد تشريح فلسفه گويان نامجو قرار بگيرد.
شناخت على درباره انسانها درست در نقطه مقابل انسانشناسی مزبور می باشد. على علیه السلام، انسان را محصول بازى طبيعت ناخودآگاه نمىداند، بلكه او انسان را يك محصول جدی از يك كارگاه جدی كه با مشيّت بسيار والاى هستى آفرين شروع به کارکرده است، مىداند.[10]
اگر بخواهيم انسانشناسی را از منظر قرآن كريم و همچنین نهجالبلاغه با توجه به توضيحات علامه جعفري ارزيابي كنيم بدين نكات خواهيم رسيد.
الف) انسان موجودى است مركب از جسم و روح، كه پس از مرگ، جسم او متلاشى مىشود ولى روح او به حيات خود ادامه مىدهد و مرگ انسان به معناى فناى او نيست. ازاینجهت تا برپايى قيامت، در عالم برزخ زندگى خواهد داشت. قرآن در بيان مراتب آفرينش انسان، آخرين مرحله آن را كه با نفخِ روح در كالبد وى صورت می پذيرد، با اين جمله ياد می كند:
«ثم انشاناه خلقا آخر»[11]
ترجمه: (آنگاه او را موجودى ديگر قرار داديم. )
نيز در آيات متعدد به حيات برزخى انسان اشاره می كند و از آن جمله می فرمايد:
«و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون» (مؤمنون/100).
ترجمه: ( و پيش روى (و يا پشت آنان) برزخ است تا روزى كه برانگيخته مىشوند. آياتى كه بر حيات برزخى گواهى می دهند بيش از آناند كه در اينجا نقل گردند. )
«همچنين روح آدمى داراى هويت مجرد و خواص و مختصاتى است كه بههیچوجه نه قابل تطبيق بر فعالیتهای مغزى است و نه در عالم اجسام به وجود مىآيند. روح آدمى پذيراى سعادت و احساس كننده تكليف در فوق عوامل جبرى طبيعى و شبه جبرى انگيزههاى سودجويى و لذتگراییها است. روح آدمى است كه وجدان انسانى را مانند قطب نماى کاملاً حساس در كشتى وجود خود در اقيانوس هستى مأمور فعاليت می نمايد. هم روح آدمى است كه حكم قاطع به پيروى از ارزشهای والاى اخلاقى می نمايد و بديهى است كه اين مختصات در هیچیک از اجسام و مغزهاى بشرى امکانپذیر نيست.»[12]
ب) انسان موجودى است مختار و انتخابگر، يعنى در پرتو قوه عقل پس از بررسى جوانب مختلف فعل، انجام يا ترك آن را برمی گزيند. قرآن كريم می فرمايد:
«انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا»[13]
ترجمه: (ما راه را به او نشان دادهايم، او يا سپاسگزار است و يا كفران كننده.)
نيز می فرمايد:
«وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاءفليكفر»[14]
ترجمه: (بگو حق از جانب پروردگارتان نازل گرديده است. پس هركس می خواهد ايمان آورد و هركس می خواهد كفر ورزد. )
ج) انسان بهحکم اينكه از فطرتى سليم برخوردار است و داراى قوه عقل است كه می تواند خوب را از بد تميز دهد و نيز از اختيار و انتخابگری برخوردار است، موجودى مسئول است. مسئول در برابر خدا، در برابر پيامبران و رهبران الهى، در برابر گوهر انسانى خويش و انسانهای ديگر و در برابر جهان. قرآن به مسئولیت بشر در آيات بسيارى تصريح دارد.
می فرمايد: «اوفوا بالعهد ان العهد كان مسؤولا»[15]
ترجمه: (به پيمان وفادار باشيد كه از پيمان سؤال می شود. )
نيز می فرمايد:
«ان السمع والبصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا»[16]
ترجمه: (از گوش و چشم و دل سؤال مىشود. )
: «ايحسب الانسان ان يترك سدى»[17]
ترجمه: (آيا انسان گمان می كند كه به حال خود رها شده است. )
د) هيچ انسانى بر ديگرى مزيت و برترى ندارد؛ مگر از طريق كمالات معنوى كه از آن برخوردار است. بارزترين ملاك مزيت و برترى نيز تقوا و پرهيزگارى در همه شئون زندگى است. چنانكه می فرمايد:
«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم»[18]
ترجمه: (اى انسانها ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را دستهها و قبيله هاى گوناگون قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامیترین شما نزد خدا پرهيزگارترين شما است. )
بنابراین خصوصيات نژادى و جغرافیایی و نظایر آن از ديدگاه اسلام مايه برتریطلبی و تفاخر و تبختر نيست.
ه) ارزشهای اخلاقى، كه در حقيقت اصول انسانیت بوده و ريشه فطرى دارند، اصولى ثابت و جاودانهاند و گذشت زمان و تحولات اجتماعى سبب تغيير و دگرگونى آنها نمی شود. مثلاً زيبايى وفا به عهد و پيمان، يا نيكى را با نيكى پاسخ گفتن، امرى جاودانه است و تا بشر بوده و خواهد بود، اين قانون اخلاقى دگرگون نخواهد شد. همچنين است حکم به زشتى خيانت و خلف وعده. بنابراين، از ديدگاه عقل، در زندگى اجتماعى بشر يك رشته اصول وجود دارد كه با طبيعت و سرشت انسان درهمآمیخته و ثابت و پايدار می باشد.
و) انسان از ديدگاه قرآن كريم از كرامتى ويژه برخوردار است تا آنجا كه مسجود فرشتگان قرار گرفته است. چنانكه می فرمايد:
«و لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا»[19]
ترجمه: ( همانا بنیآدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشكى و دريا جایداده و از طيبات روزى داديم و بر بسیاری از آفريده هاى خود برترى بخشيديم. )
با توجه به اينكه اساس زندگى انسان را حفظ كرامت و عزتنفس تشكيل می دهد، انجام هرگونه كارى كه اين موهبت الهى را خدشه دار سازد ازنظر اسلام ممنوع است. به تعبيرى روشنتر، هر نوع سلطه گرى و سلطهپذیری ناروا، اکیداً ممنوع می باشد. اميرمؤمنان على علیه السلام می فرمايد:
«ولا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا»[20]
ترجمه: (بنده ديگرى مباش، خدا ترا آزاد آفريده است).
نيز می فرمايد:
«ان الله تبارك و تعالى فوض الى المؤمن كلشيء الا اذلال نفسه»[21]
ترجمه: ( خدا كارهاى فرد باایمان را به دست خود او سپرده (و او را در انجام و ترك آنها آزاد گذارده) جز خوار ساختن خويش را.)
ز) حياتعقلانى انسان از ديدگاه اسلام جايگاه ويژهاى دارد، زيرا برترى و ملاك امتياز انسان از ساير حيوانات به قوه تفكر و نيروى خرد او است. ازاینروی در آيات بسيارى از قرآن كريم، بشر به تفكر و انديشه ورزى دعوت شده است تا آنجا كه پرورش فكر و تفكر در مظاهر خلقت را از ويژگی هاى خردمندان دانسته است. چنانكه می فرمايد:
«الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرونفي خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا»[22]
ترجمه: ( آنان كسانى هستند كه خدا را، ايستاده و نشسته و درحالیکه به پهلو خوابيده اند، ياد مىكنند و در آفرينش آسمانها و زمين می انديشند و می گويند: پروردگارا اين جهان را بيهوده نيافريده اى.)
بر اساس چنين ديدگاهى است كه قرآن، انسانها را از پیرویهای نسنجيده و كوركورانه از گذشتگان منع می كند.
[1]:ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 12، ص 229.
[2]: خطبه 237.
[3]: همان
[4]: مائده،105.
[5]: فصلت،53.
[6]: ذاريات،20 و 21.
[7]: بحارالانوار، ج 2، ص 32.
[8]: غررالحكم، ص 322.
[9]: همان.
[10]:ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 1، صفحهى 179
[11]: مومنون،14.
[12]:ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 22، صفحهى 194
[13]: انسان،3.
[14]كهف،29.
[15]: اسراء،34.
[16]: اسراء،36.
[17]: قيامت،36.
[18]: حجرات.13.
[19]: اسراء.70.
[20]:. نهجالبلاغه،، نامه 38.
[21]:وسائل الشيعه، ج 11، ص 242، كتاب الامر بالمعروف، باب 12، حديث4.
[22]: آلعمران.192.
نقل مطالب با ذکر منبع و عنوان « مرکز پژوهشی جامعه المصطفی مشهد» بلامانع است .