اختلافنظر دینی*- (بخش پنجم)
نویسنده: جان پیتارد
مترجم: روحالله موحدی
همانطور که در یادداشت قبلی نشان داده شد، حتی بر اساس دیدگاه مصالحهگرایانه معتدلی مانند دیدگاه کریستنسن، صرف نبود دیدگاهی مشترک درباره صلاحیتهای معرفتی مربوط، کفایت نمیکند که از تهدید ناشی از اختلافنظر رهایی یابیم. نظریههای متضاد درباره صلاحیتهای معرفتی تنها در صورتی نگرانیهای ناشی از اختلافنظر را رفع میکند که نظریه طرفدارانه ما درباره صلاحیتهای معرفتی، دلیلی قوی برای اعتماد به طرف دیگر به دست ندهد. اما آیا دلیلی وجود دارد که گمان کنیم نظریه دینی درباره صلاحیتهای معرفتی دلایل قوی به دست نمیدهد که طرفداران نظامهای باور دیگر را به لحاظ معرفتی صاحب صلاحیت بدانیم؟ این پرسش درنهایت، یک پرسش تجربی است که باید به صورت مورد به مورد، حلوفصل شود: یک دیدگاه دینی خاص در مورد اینکه کدام صلاحیتهای معرفتی در حوزه مسائل دینی مهمترین هستند، چه میگوید؟ آیا نظریهای که دیدگاهی دینی درباره صلاحیتهای معرفتی میگوید، دلایل قوی به دست میدهد که بسیاری از منکران آن دیدگاه دینی را به لحاظ معرفتی صاحب صلاحیت بدانیم؟ واضح است که پاسخ به این پرسش، بسته به اینکه ما درباره کدام دیدگاه دینی تحقیق میکنیم، میتواند متفاوت باشد. پیتارد (۲۰۱۴) دلایلی عرضه میکند که نشان میدهند دستکم در بسیاری از موارد، نظریههای دینی درباره صلاحیتهای معرفتی، دلایل قوی به دست نمیدهد که منکران دیدگاه دینی موردنظر را به لحاظ معرفتی صاحب صلاحیت بدانیم. دلیل اول وی این است که صلاحیتهای مورد تأکید سُنن دینی غالباً صلاحیتهایی هستند که داشتنشان بهراحتی قابلتشخیص نیست. با الهام از خطبه عیسی مسیح بر روی کوه، فرض کنید که «خلوص قلب»، که به معنای تمایل بدون شائبه برای رضای خداست، برای دیدن حقیقت امور الهی لازم است. برخلاف صلاحیتهای معرفتی رایجتری که به حوزههای تحقیق اینجهانی مرتبط هستند، خلوص قلب چیزی نیست که وجودش در یکی از اطراف بحث، بهراحتی تأیید یا تکذیب شود. اما اگر مهمترین صلاحیتهای معرفتی مربوط به پرسشهای دینی قابلمشاهده نباشند، دیگر نمیتوانیم دلایل بسیار قوی داشته باشیم که طرف نزاع خود را درباره پرسشهای دینی صاحب صلاحیت بدانیم. دلیل دوم وی این است که بسیاری از نظامهای باور دینی صلاحیتهایی را به تصویر میکشند که کسانی که به پذیرش نظام باور موردبحث تمایل ندارند، بعید است واجد آن صلاحیتها باشند. یک بودائی تراوادا را در نظر بگیرید که معتقد است حقیقت «پوچی» بعید است جز از طریق اشتغال اساسی در مراقبه بودائی، آشکار شود. بهرغم اینکه اثبات این مطلب که کسی شیوههای مراقبه بودائی به شکل روشمندی انجام داده است یا نه، احتمالاً آسان است، بعید مینماید که کسی سالها مراقبه بودائی را دنبال کند مگر اینکه قبلاً به بودیسم تمایل فراوان داشته باشد. وقتی صلاحیتهای معرفتی پیشنهادی به این شکل خودگزینشی باشند، احتمال کمی میرود که تعداد بسیاری از منکران آن دین، دارای آن صلاحیتها باشند.
اگر (الف) ارزیابی مستقل از اختلافنظر دلایل قوی به دست نمیدهد که طرف دیگر اختلافنظر دینی را بهاندازه خودمان، صاحب صلاحیت بدانیم، (ب) نظریه طرفدارانه ما درباره صلاحیتهای معرفتی دینی نیز چنین دلیلی عرضه نمیکند، و (ج) مطابق ادعای کریستنسن، تنها در مواردی که دلایل قوی بر بیشتر یا مساوی بودن صلاحیتهای معرفتی طرف بحث در دست داریم، اختلافنظر مصالحه قابلتوجه در اختلافنظر لازم باشد، آنگاه ممکن است پیامدهای شکاکانه اختلافنظر دینی کاملاً محدود باشد.
در برابر طرز فکر فوق، برخی این انتقاد را مطرح کردهاند: دیدگاهی درباره اختلافنظر، که به دینباوران اجازه دهد نگرانیهای ناشی از اختلافنظر را تنها به این دلیل کنار بگذارند که نظریه دینیشان درباره صلاحیتهای معرفتی، دلیلی به دستشان نمیدهد که اعتبار طرف نزاعشان را بالا برآورد کنند، دیدگاه ضعیفی است. برای نمونه، لَکی (2014، ص308)، توجه میدهد که ما نباید معقول بودن دیدگاه جنسیتگرایی کسی را که نگرانیهای مربوط به اختلافنظر را با این استدلال که طرف مقابلش یک زن است، رد میکند، تصدیق کنیم. لَکی به طرز مشابهی اصرار میکند که ما نباید بتوانیم، صرفاً با تأکید بر دیدگاهی طرفدارانه و محل اختلاف درباره ماهیت صلاحیت معرفتی مربوط، از چنگ نگرانیهای ناشی از اختلافنظر دینی فرار کنیم. اما از استدلال لکی میتوان اینگونه پاسخ دهیم: بهرغم اینکه دیدگاه جنسیتگرا برای رد مخالف مؤنثش، بسیار نامعقول است، معنای این سخن این نیست که وی از تدبیر صحیحی برای پاسخگویی به اختلافنظر استفاده نکرده است. میتوانیم نامعقول بودن دیدگاه نهایی وی را نه بر اساس استفاده از یک هنجار نادرست درباره اختلافنظر، بل بر اساس نامعقول بودن دیدگاههای جنسیتگرایانه وی قبل از اختلافنظر، تبیین کنیم. باوجوداین، ما نباید انتظار داشته باشیم که استفاده از هنجار درست درباره اختلافنظر، اشکالات عقلانیای را که شخص با آنها وارد اختلافنظر میشود، تصحیح کند. لَکی این پاسخ را در نظر گرفته و بدان چنین پاسخ میدهد: «اگر یک خداناباور، صرفاً با قلمداد کردن خداباور بهعنوان مادون معرفتی، محکم به این باورش که خدا وجود ندارد چنگ بزند، آنگاه این اقدام وی، بیانگر عدم عقلانیت در پاسخ وی به اختلافنظر است. روشن نیست چه چیزی میتواند این مطلب را توجیه کند که این عدم عقلانیت را به عرصه عام معرفتشناسی مربوط بدانیم نه بهطور خاص به عرصه معرفتشناسی اختلافنظر» (ص311).
اما پذیرش برداشت گستردهتر لَکی از معرفتشناسی اختلافنظر، چه پیامدی در پی دارد؟ شاید هنجار درست درباره اختلافنظر هنوز هم به ما اجازه دهد که اهمیت اختلافنظر دینی را حساس به نظریه شخص درباره صلاحیتهای معرفتی بدانیم، اما این هشدار را بیفزاید که نظریه شخص درباره صلاحیتهای معرفتی، تنها در صورتی میتواند نگرانیهای ناشی از اختلافنظر را کاهش دهد که پایبندی شخص به آن نظریه معقول باشد، نه اینکه پایبندیاش فقط تلاشی ناخودآگاهانه برای جلوگیری از نگرانیهای ناشی از اختلافنظر باشد. روشن نیست که چگونه این اقدام میتواند وضعیت گفتگو را تغییر دهد، زیرا طرفداران یک نظریه دینی خاص درباره صلاحیتهای معرفتی احتمالاً نظریه خود را معقول میدانند، و لذا دیدگاه آنان شبیه پیشداوری شخص جنسیتگرا نیست. از سوی دیگر، هنجار درست درباره اختلافنظر میتواند این نکته را انکار کند که اهمیت قرینهای اختلافنظر دینی حساس به این باشد که به چه نظریهای درباره صلاحیتهای معرفتی معتقدیم. یکی از راههای انجام این کار این است که هنجار اختلافنظر صرفاً به نظریه درست درباره صلاحیتهای معرفتی تصریح کند. اما لازمه این کار این است که در قبال پرسشهایی که بر اساس دلایل دینی مورد مناقشه است، اتخاذ موضع کنیم. هنجاری که از این طریق حاصل میشود، نمیتواند برای شکاکیت دینی، انگیزهای به دست دهد که به لحاظ دینی خنثی باشد. اما در عوض، این هنجار میتواند ما را ملزم کند که ارزیابی ما از اختلافنظر، همواره مستقل از اختلافنظر باشد، و در مواردی هم که هیچ توافقی درباره صلاحیتهای مربوط نداریم، باید وزن برابر به هر دو طرف بدهیم. اما لازمه چنین هنجار مصالحهگرایانه قویای این است که در مخالفت با شکاکان رادیکال تسلیم شویم. همین اشکال بود که موجب شد کریستنسن و دیگران به دنبال تدابیر مصالحهگرایانه قاعدهمندی باشند که قیود ضدمصادره به مطلوب آنها معتدلتر است. خلاصه معلوم نیست که هنجار مصالحهگرایانهای وجود داشته باشد که از یکسو نه به لحاظ دینی خنثی باشد و نه آشکارا شکاکانه، و از دگرسو در ارزیابی اهمیت اختلافنظر دینی، تکیه بر نظریه خاص شخص را درباره صلاحیتهای معرفتی، کاملاً ممنوع بداند.
باید تأکید کنیم که دیدگاه مصالحهگرایانه معتدل، مانند دیدگاه کریستنسن، حتی اگر در اختلافنظرهای بین دینی که در آن دو طرف مبانی مشترک بسیار کمی دارد، مستلزم مصالحه قابلتوجه نباشد، در بسیاری از اختلافنظرهای دینی مستلزم این است که از میزان اطمینان خود بکاهیم. در بسیاری از اختلافنظرهای دینی بین کسانی که دیدگاههای مشابه بیشتری دارند، بهاحتمال فراوان تجدیدنظر اعتقادی قابلتوجهی نیاز خواهد بود. اختلافنظری را بین دو الهیدان درباره جزئیات ظریف چارچوب دینی مشترک، در نظر بگیرید. با توجه به اتفاقنظر گسترده آنها در موضوعات الهیاتی، هر یک از طرفین اختلافنظر دلایل مستقل از اختلافنظر قوی دارد که فرد دیگر راهنمای کاملاً معتبری در زمینه مسائل الهیاتی بداند. این نوع اختلافنظر پیشنهاد میدهد که یک چارچوب مصالحهگرایانه معتدل، از نوع در نظر گرفته شده در اینجا، از ما میخواهد که احترام [معرفتی] قابلتوجهی بگذاریم. بنابراین حتی اگر لازمه دیدگاه فوق، شکاکیت دینی آشکار نباشد، ممکن است لازمهاش این باشد که دینباوران با اتخاذ موضعی لاادریگرایانه در قبال بسیاری از اختلافنظرهای درونی، اطمینانشان را به دیدگاههای دینی کاهش دهند.
.
* نوشتار حاضر ترجمه ای است از:
John Pittard, “Religious Disagreement,” Internet Encyclopedia of Philosophy, Accessed February 1, 2017, http://www.iep.utm.edu/rel-disa/.
نقل مطالب با ذکر منبع و عنوان « پژوهشکده بین المللی امام رضا علیه السلام- مشهد مقدس» بلامانع است.